جواب ابلهان خاموشی است
جواب ابلهان خاموشی است
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد.
مردی سوار بر الاغ آنجا رسید. از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند!
مرد آن سخن را نشنیده گرفت. با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد.
آن مرد گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد!
شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود!
آن مرد او را کشان کشان نزد قاضی برد.
قاضی از حال سوال کرد، شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به آن مرد گفت : این مرد لال است؟
مرد گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته است.
قاضی پرسید : با تو سخن گفت؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند.
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مثل گشت :
جواب ابلهان خاموشی است.
- ۹۷/۰۱/۰۸